بازم گردش
عزیز دلم روز جمعه 24 خرداد ساعت 5:45 صبح از خواب بیدار شدی و از خوشحالی که قراره بریم گردش دیگه نخوابیدی ساعت 6:30 با خانواده دایی بهرام رفتیم روستای دلخان ( شش پیر ) البته بابایی با خانواد عمو شهرام ساعت 10 به جمع ما پیوستند به همه خیلی خوش گذشت خصوصا توپولوی من ، تا می تونستی آب بازی کردی ، توپ بازی ، شیطونی ، رقص و ... واقعا طبیعت زیبایی بود ساعت 7 عصر برگشتیم. اینم عکسای این روز قشنگ تا چشمت به رودخونه افتاد گفتی بریم دریا ولی انقدر آب سرد بود که پاهاتو که تو آب گذاشتی منصرف شدی . این روزا تا از دستم ناراحت میشی میگی وای وای خسته شدم ... مامان : از چی ؟! پارسا : از دست مامان ...
نویسنده :
مامان پارسا
2:55